








از کدامین لحظه دیدار بگویم...؟نمیدانم!
چون همه لحظه هایش مانند رویایی شیرین زودگذر بود...
همچو رویایی که آن زمان که از خواب بیدار میشوی...
حسرت میخوری کاش بیدار نمیشدم...
همه لحظاتش زود گذشتند زودتر از زود...
ولی خاطراتش تا ابد در کلبه ذهنم لانه کرد...
میدانم که میدانی...
میدانی که حتی وقتی در کنارت سکوت کرده بودم سکوتم پر از احساس بود...
احساسی که زبانم چون نمیتوانست گوینده آن باشد...
همچو ن بچه ای در گوشه ای ساکت مانده بود...
ساکت و بی صدا ولی در دلش میگفت کاش میتوانستم بگویم..
کاش میتوانستم بگویم دوستت دارم...
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3